بعضي از مديران پشت ميزشان مينشينند و بدون درك درستي از مشتريان، براي آنان تصميم ميگيرند، بعضي از مديران نيروهايشان و شركتهاي تحقيقات بازاريابي را به سراغ بازار ميفرستند و از مشتريان پرسش ميكنند. بعضي علاوه بر پرسشگري به سبك فوق، خودشان هم بازارگردي ميكنند و بازار را مشاهده ميكنند و به صداي مشتري گوش ميدهند، اما مديران پيشرفته و با سواد امروزي ميدانند كه مشتريان در خيلي از موارد و به دلايل زيادي تمايل ندارند آنچه را كه ميانديشند به زبان بياورند و بروز دهند. پش شناخت دقيق از تمايلات، احساسات، هيجانات و تصميمات مشتريان نياز به بهرهگيري از ساير علوم در كنار علم و هنر بازاريابي دارد. بازاريابي علم و هنر توليد، و عرضهي آن چيزي است كه ميدانيم بفروش ميرود. تا اندكي قبل ميگفتيم براي موفقيت در تعريف فوق لازم است نياز و خواست مشتري را بشناسيم، حال ميگوييم اين لازم است، اما كافي نيست بلكه، در دنياي پيچيده و رقابتي رو به گسترش امروز، بازاريابي علم و هنر نزديك كردن شركتها و فروشندگان به مشتريان است. به عبارتي بازاريابي با بهرهگيري از علوم ديگر ميبايست به شناخت و چگونگي ورود به دنياي ذهن مشتريان و مديريت احساسات آنان بتواند شركت1ها را به پادشاه قدرتمند خويش كه همان مشتريان هستند نزديكتر كند. نوروماركتينگ روياي بازاريابان براي ورود به دنياي درون و مغز مشتريان را به حقيقت تبديل كرده است. به زبان ساده، هدف اصلي نوروماركتينگ اين است كه اطلاعات ناپيدا را از مغز مردم استخراج كند تا به شركتها اين امكان را بدهد كه با ريسك تصميمگيري غلط پايينتري تصميم بگيرند. پس نوروماركتينگ نيامده است كه جاي بازاريابي را بگيرد بلكه، آمده است كه تكميلكنندهي آن باشد و به بازاريابان با گشودن دريچهاي جديد از علم بينرشتهاي كمك كند كه به مشتريان خويش نزديكتر شوند. از آنجا كه بازاريابي علم و هنر تصميمسازي براي مديران ارشدي است كه وظيفهي تصميمگيري را به عهده دارند، بازاريابي تكميل شده با نوروماركتينگ چراغي است كه با نور خود درك بهتري از مشتريان و محيط پيچيدهي رقابتي را براي مديران ارشد سازمان زمينهسازي ميكند. اين درك سبب خلق ارزش هم براي مشتري و هم براي شركت ميشود. مشتريان در شرايط رو به گسترش رقابت از جايگاه پادشاهي خويش بخوبي آگاه هستند.