مطمئناً در جايي از مسير زندگي چنين جملاتي را يا ديگران به شما گفتهاند يا با خود زمزمه کردهايد: «کلاهتو بگير باد نبره»، «به کسي سواري نده» و «اومديم ثواب کنيم کباب شديم». بخشندگي در همهي جوامع کاري پسنديده است، ولي در تمام مقاطع زندگي اين چنين پيامهايي را از خانواده، دوستان و جامعه شنيدهايم که بخشندگي را کاري بيهوده و زيانآور ميدانند. اين پيامها تا جايي پيش ميروند که حاضر به اذعان بخشندگيمان نيستيم و آن را نشانهي ضعف ميدانيم. تعدادي از ما سعي در پنهان کردن آن و تعدادي از ما بسته به موقعيت، بين بخشندگي و گيرندگي تغيير موضع ميدهيم. ولي بخشندگي چيست؟ طبق تعريف، به معناي کمک بدون چشمداشت است. اگر واقعاً در مقابل بخشندگي چيزي دريافت نميکنيم، پس چرا ميبخشيم؟ گروهي معتقدند بخشش در اصل کاري خودخواهانه و براي داشتن احساس بهتري به خودمان است و گروه ديگر معتقدند بخشش کاري نوعدوستانه و در ذات بشر است. آدام گرنت معتقد است حد وسطي ميان اين دو عقيده وجود دارد و بخشندگان موفق با در نظر گرفتن نفع خودشان و ديگران ميبخشند و بخشندگي لزوماً بيجواب نميماند و ميتواند منافع زيادي را برايمان به ارمغان بياورد.
پس از خواندن اين کتاب با سه قشر از افراد آشنا ميشويد: بخشندگان، گيرندگان و حسابگران. گيرندگان افرادياند که همواره منافع شخصي را به منافع گروهي ترجيح ميدهند و حسابگران هم به دنبال بده و بستاناند. بخشندگان به دو دسته تقسيم ميشوند: بخشندگان ازخودگذشته که بيحساب و کتاب ميبخشند و بخشندگان ملاحظهگر که درهنگام بخشش، نيمنگاهي هم به منافع خود دارند. در اين کتاب، پژوهشهاي مختلف در حوزههاي متفاوت نشان دادهاند که بخشندگان هم در پايين نردبان موفقيت و هم در بالاي آن قرار ميگيرند. آدام گرنت، با مثالهاي فراوان تمايز بين بخشندگان موفق و ناموفق را نشان و به ما ياد ميدهد چگونه بخشندهاي موفق باشيم. هنگام خواندن اين پژوهشها بهشخصه به ياد روابط خانوادگي، دوستانه و کاريام افتادم و هرچه جلوتر رفتم، اطرافيانم را بيشتر شناختم. مطمئنم پس از خواندن اين کتاب شما هم ديد بهتري به خود، دوستان و همکارانتان خواهيد داشت.
اين کتاب به ما ياد ميدهد چگونه بخشندگي خود را تشخيص، نشان و ترويج دهيم و با استفاده از آن، قلههاي موفقيت را فتح کنيم. براي فتح اين قلهها آدام گرنت ابتدا ديدمان را به بخشندگي تغيير و سپس نحوهي شناسايي و اجتناب از تلههاي موجود را به ما ياد ميدهد.