آيندهپژوه ناداني هوشمندانه دارد، او عدم قطعيت را با جان و دل باور دارد، اما تلاش ميکند اين عدم قطعيت را مديريت کند. او تصورات خويش و ديگران را به چالش ميشد. اهل رؤيابافي است. داستانساز است. سناريونويس است. او ياد گرفته است که بشر ميبايست خانهاش را در ابرها بسازد، اما پايههايش را روي زمين استوار کند.
ساختن خانه در ابر نشان از به پرواز درآوردن تصورات و انديشهورزي پارادايمشکن است و استواري در روي زمين اشاره به تلاش براي جامهي عمل پوشاندن به آن تصورات است. مگر نه اينکه رؤيا زيربناي ايده است؟ و ايدهي ساختارشکن وقتي با اقدام عملي توسط يک کارآفرين همراه ميشود به موجوديت مبدل ميگردد؟
پس ديگر نميتوانيم آيندهي خود را براساس اطلاعات گذشته بسازيم بلکه، ميتوانيم با الهام از آن اطلاعات و اضافه کردن قدرت رؤيا وتصورات خارج از چهارچوب تجربيات و دانشهاي مرسوم امروزي به دنياي فردا بينديشيم. همچنان که ژولورن عمل ميکرد. پس آيندهنگري تنها متکي بر تخيلات نيست و پايههاي علمي دارد. مطالعات آيندهپژوهي با تحليل کردن روندهاي فعلي و بهرهگيري از تکنيکهاي علمي سعي بر آن دارد که ميزان تأثيرگذاري آنها را بر آينده مورد بررسي قرار دهد.
آيندهپژوهي علم طراحي هوشمندانهي آينده است و کاروکسبها بهشدت به آن نياز دارند. چون آنچه که تاکنون توانسته است مشتريان را راضي و خشنود کند بيشک بررسي رضايت و خشنودي مشتريان فردا کفايت نميکند. و در اين مسير سازمانهايي که چشماندازي شفاف از موضوعات و رويدادهاي مختلف دارند و ديدي جامع نسبت به مسائل دارند موفق خواهند بود.
اين کتاب سعي دارد دريچهي ديگري را به روي پدران و کارشناسان سازمانها باز کند تا فقط در حصار فعاليتها و پيروزمنديهاي روزمره نمانيم و با آيندهپژوهي به نوآوري بپردازيم.
همچنان که پيتر دراکر گفت کسبوکار دو چيز بيشتر نيست" 1ـ بازاريابي نوآوري، 2ـ بازاريابي براي خشنودي مشتريان امروز و نوآوري براي خشنودي مشتريان فردا، و اين دو جدا از هم نيستند. حال براي نوآور و فرصتياب بودن لازم است به آيندهپژوهي اهميت بشتري بدهيم، و به ياد بياوريم آموزهي کنت بلانچارد را که ميگفت سازمانهاي پيشرو دو تيم دارند، يک تيم به بهبود فرايندها و محصولات جاري ميپردازد و يک تيم براي آينده فکر ميکند.