دربارهی کتاب تست مامان
در کتاب تست مامان مي خوانيم که: چطور با مشتري ها صحبت کنيم و با وجود دروغ هايي که از همه مي شنويم، بفهميم که آيا ايده ي کسب و کارمون به درد مي خوره يا نه. علت انتخاب اسم ” تست مامان” اين است که اگر شما از مامان خود درباره ايده اي که داريد سوال کنيد، (چون مامان شما را دوست دارد) حتما جواب مي دهد که چقدر ايده خوبي داريد و يا در نهايت شما را نااميد نمي کند. اما راب فيتزپاتريک نويسنده کتاب اعتقاد دارد که اگر شما سوال هاي درستي بپرسيد، هيچ دروغي هم نمي شنويد. سوالات درست باعث مي شود که جواب هاي درست هم بگيريم. و سوال هايي که در تست مامان قبول شوند براي پرسيدن از هر فرد ديگري نيز مناسب اند.
اين کتاب به شما ياد مي دهد که چطور يک گفت و گو را ايجاد کنيم و از آن اطلاعات مورد نظر خود را بيرون بکشيم. در کتاب گفت و گوهاي زيادي وجود دارد که هر جمله از آن تحليل و بررسي شده است. همچنين تکنيک ها و روش هاي پرسيدن سوالات درست هم به طور کامل بررسي شده است. نويسنده در مقدمه اشاره مي کند که: رويکرد اين کتاب در مورد گفت و گو با مشتري اين هست که صحبت هاي رسمي و تعارف ها رو کنار بذاريم و مسئوليت پرسيدن سوال هاي خوب رو خودمون به عهده بگيريم. اين کتاب را چه کساني بايد بخوانند؟ در مقدمه کتاب ليستي از افراد وجود دارد که نويسنده اعقتاد دارد کتاب براي آن ها نوشته شده است: کسي که در مورد توسعه مشتري مطالعه مي کند. فروشنده يا صاحب کسب و کار. منتور، حامي و يا سرمايه گذار استارتاپ ها. فردي که مي خواهد از اجرايي بودن ايده خود مطمئن شود. کساني که به دنبال جذب سرمايه هستند. کساني که قصد راه اندازي استارتاپ دارند. کساني که در پي کشف فرصت هاي تجاري هستند.
کساني که مي خواهند کسب و کار خودشان را راه اندازي کنند. درباره کتاب و ترجمه آن به نظر من خواندن اين کتاب براي هر کارآفرين و هر مديري يکي از واجبات هستش. سراسر کتاب شامل نکته ها و فوت هاي گوزه گري است که براي هر کارآفريني جذاب است. اگر قبلا هم تجربه گفت و گو در مورد ايده ها رو داشتيد جذابيت اين کتاب براي شما دوچندان است.
اين کتاب با اجازه رسمي از نويسنده و ناشر آن ترجمه شده است. ترجمه کتاب توسط تيم پينگونيو به عنوان سرويس ترجمه گروهي کتاب انجام شده است. يک ترجمه بي نقص و بسيار روان در کنار محتواي درجه يک کتاب باعث مي شود که از خواندن آن خسته نشويد. راحت مي شه با يه سوال اشتباه احساسات مشتري رو در مورد موضوعي تحريک کرد؛ “از اينکه موقع حمله يه بسته، بند کفش تون باز بشه متنفر نيستين؟” – “آره خيلي بد مي شه!” و بعد من ميرم و «بند کفش باز نشدني» خودم رو طراحي و توليد مي کنم، بدون اينکه توجه کنم اگه واقعا براش چنين مساله اي مهم بود، از گره دوقلو استفاده مي کرد. يه استارتاپ موفق معمولا روي يه ايده خاص تمرکز مي کنه و همون رو پياده سازي مي کنه. نه اينکه با هر ايده اي که جلو پاش سبز مي شه مسيرش رو عوض بکنه. وقتي مشتري ويژگي اي رو ازتون مي خواد بايد انگيزه و هدف شون رو پيدا کنيد. يکم روي اين مورد عميق شين. چرا اين ويژگي رو مي خوان؟ چرا براي داشتن اين ويژگي به خودشون زحمت بدن؟ الان که اين ويژگي رو در اختيار ندارن چطور باهاش کنار ميان؟ نمي تونين به افراد به عنوان مشتري واقعي نگاه کنين مگر اينکه اين فرصت رو بهشون داده باشين تا بدون رودرواسي دست رد به سينه تون بزنن.