هر سازمانی از مدیر خود انتظار دارد تا رهبری اثربخش باشد و خوشبختانه مهارتهای رهبری قابل پرورش هستند. از رازهای موفقیت در رهبری هر سازمان این است که دانش و مهارتهای کارآمد را کسب نماید. یکی از این دانش های کاربردی و مهم، دانش علوم اعصاب است. علوم اعصاب می تواند موجب بهبود و گسترش رویکردهای رفتاری شود. یکی از حوزه های قابل سرمایه گذاری در آینده پژوهش، حوزه علوم اعصاب است زیرا دارای توان اثرگذاری بالا بر حوزه های دیگر است و قدرت توصیفی در حوزه های دیگر را دارد. درک پایه و اساس زیست شناختی رفتار است.
با توجه به پویایی محیط کاری، یک انقلاب در روش شناسی مورد استفاده پژوهش های رهبری موردنیاز است که ترکیبی از رهبری و علوم اعصاب در همین زمینه است. این انقلاب جدید روش شناختی، آنچه را که در درون جعبه سیاه رهبران و یا کارکنان اتفاق می افتد را رمزگشایی می کند . به گفته والدمن (????)، روشهای عصب شناختی می توانند مکملی برای روش های تحلیل سنتی مطالعات رفتار سازمانی بوده و می توانند درک بهتر و بیشتری را نسبت به مفهوم رهبری ایجاد کنند به طوری که حتی در فرایند گزینش و توسعه رهبران سازمانی مورد لحاظ باشد
از پیامدهای مهم علوم اعصاب این است با تحلیل سلسله مراتبی و سطوح این است پیش بینی نتایج رفتاری است علوم اعصاب در چهار سطح بنیادین مولکولی، سلولی، شبکه ای و رفتاری قابل رخ دادن و تحلیل است. در سطح مولکولی به تحلیل انتقال دهنده عصبی و هورمونها، در سطح سلولی به تحلیل نورونها، در سطح شبکه ای به تحلیل مدارات عصبی و نورونی و در نهایت در سطح رفتاری به ارتباطات بین فردی، تعارض، کار تیمی و همچنین کارکردهای شناختی مثل حافظه، یادگیری، استدلال، آینده نگری می پردازد. ظرفیت عملکرد مغز و اعصاب، می تواند پایه و اساس هر مهارت انسانی باشد. امروزه علوم اعصاب در حال ارایه دیدگاههایی قوی در فرایندهای شناختی و رفتاری است. رهبران سازمانی می توانند از دانش علوم اعصاب و مغز در مورد بهره گیری از انگیزه ذاتی و آزادسازی توانایی کارکنان الهام بگیرند
پژوهش های علوم اعصاب جدید در صدد تبیین بصیرتهایی از پیشرانهای عصب شناختی و دانش مغزی است که در شکل دهی رفتار بالاخص در محیطهای اجتماعی موثر است
رفتار را می توان معلول بی چون و چرای فعالیت مغزی هر فرد دانست . رفتار فعالیتی است قابل مشاهده فعالیت متشکل از افکار و رفتار است این افکار و حرکات نتیجه سیگنال های الکتریکی مغزی است که از مدار و زنجیره نورونها می گذرد این مدارها و فیبرهای عصبی از عایقی بنام میلین پوشش داده شده اند. هر چه فعالیتی خاص بیشتر تمرین شود تعداد لایه های میلین دور مدار عصبی بیشتر می شود. وجود عایق بیشتر یعنی افکار و رفتار سریع تر و دقیق تر میشود و مهارت به سطح بالا خود میرسد . مطالعات و نظریات مرتبط با علوم اعصاب و رفتار رهبری، هنوز در مراحل اولیه ای قرار دارند علوم اعصاب اشاره می کند که با کمک این علم، رهبران توانایی بیشتری جهت تبیین موثر هیجانات و احساسات خواهند داشت. از پرتکرارترین سوالات در خصوص نظریه نورولیدرشیپ این است که بین رفتار رهبری و فعالیت مغز کدامیک متغیر مستقل و کدامیک متغیر وابسته هستند؟. فعل و انفعالات در مغز ممکن است متغیری مستقل یا ملاک تلقی و رفتار رهبری نیز متغیری وابسته و پیش بین اما میتوان این ادعا را هم پذیرفت که رفتارهای رهبری نیز بر فعل و انفعالات مغزی موثر است پس این دو فرضیه را اگر اصلاح کنیم به این نتیجه می رسیم که بین فعل و انفعالات مغزی و رفتار رهبری رابطه ای دوسویه و متقابل وجود دارد
پس اگر کارمندی از احساسات منفی بالایی در محیط کارش برخوردار است این اختلال و نوسانات رفتاری ناشی از فعل و انفعالات شیمیایی مغز است. به هر طریق امروزه این باور کاملا جا افتاده است که مغز عهده دار اندیشه، عاطفه و اراده ما است. در نگاه نخست، مغز آدمی توده های خمیری شکل از اعصاب به هم تنیده به نظر می رسد، اما قضیه بسیار فراتر از این است. تعداد ارتباطات میان سلولی بالقوه در مغز آدمی از تعداد اتم های جهان شناخته شده بیشتر است. پس این همه قدرت مغزی فوق العاده صرف چه میشود؟ آیا رفتار انسان به راستی تا این حد پیچیده است؟ پاسخ احتمالا مثبت است. نخست اینکه روابط بین فردی در انسان بسیار پیچیده است. دوم اینکه انسان از توانایی زبانی بسیار پیشرفتهای بهره مند است. سوم اینکه انسان درک بالایی از مفهوم زمان دارد، هم گذشته و هم آینده. چهارم اینکه انسان قادر به تفکر انتزاعی است. پنجم اینکه هر فرد می تواند خودش را جای کس دیگری بگذارد و سرانجام اینکه می تواند به حل مسائل بپردازد. مولفه هایی مثل تعداد نورونها، تعداد ارتباطات میان نورون ها و تعداد مدارهای نورونی شکل گرفته شده بر توانایی مغز اثرگذار است