دانستههای ما در مورد سبک زندگی، تمایلات و حتی جزئیترین رفتارهای انسانهای بدویِ گینه نو، بیش از آن چیزی است که در مورد مدیران ساکنِ طبقات فوقانیِ شرکت یونیلور[1] میدانیم.
اگرچه نیم قرن از این گفت? لوئیس و استوارت میگذرد، اما آن را همچنان باید پابرجا دانست!. این درحالی است که کشف این موضوع که «مدیران بهواقع چه کارهایی انجام میدهند» کار چندان دشواری نیست. کافی است رهبر یک گروه ارکستر را از نزدیک و در هنگام تمرین تماشا کنید؛ کافی است هنگامیکه مدیر یک شرکت High-Tech در مورد آغاز یک پروژ? جدید با دیگران به بحث میپردازد در کنار او باشید؛ و کافی است هنگامیکه مدیر یک کَمپ پناهندگی، بهدقت در حال بررسی نشانههای احتمالی بروز خشونت در کمپ است، چند دقیقه با او قدم بزنید. بنابراین، مسئله اصلی پیش روی ما، کشف این موضوع که «مدیران بهواقع چه کارهایی انجام میدهند» نیست؛ مسئله اصلی پیش روی ما «چگونگی تفسیر» کارهای آنهاست؛ ما هنوز تا درک حقایق سادهای که برای «تبدیل شدن یک فرد به یک مدیر عادی» باید بدانیم فاصل? زیادی داریم.
این کتاب، در مورد شغل مدیریت است؛ اما مدیریت به معنای خالص و بیآلایش آن. عنوانی که برای این کتاب برگزیدهام نیز عنوانی بسیار کلی است چراکه قرار است کتابی بنیادین و جامع در مورد شغلی بنیادین و همراه با تنوع بسیار، یعنی شغل مدیریت، باشد. هدف من از نوشتن این کتاب، کاملا مشخص است: شغل مدیریت، برای هر کس که بهنحوی با آن سر و کار دارد (که در دنیای «مملو از سازمانِ» امروز به معنای همه ماست) از اهمیت زیادی برخوردار است و ما برای اینکه بتوانیم شغل مدیریت را به شکل بهتری انجام دهیم، نیاز به درک بهتر آن داریم. در واقع برای تمام کسانی که بهنحوی تحت تاثیر بخشی از این شغل دچار سردرگمی و ابهام شدهاند (که بسیاری از خود مدیران را نیز باید از جمل? این افراد دانست!) باید کتابی وجود داشته باشد تا بتواند بر مبنای یافتههای «درست» و «دقیق»، دید جامعی در مورد شغل مدیریت برای آنها فراهم کند. تا به امروز، تعداد کتاب بسیار اندکی سعی در فراهم نمودن این دید جامع و مبتنی بر یافتههای «درست» و «دقیق» داشتهاند. اما این کتاب، دقیقا با چنین قصدی نوشته شده است.