فراهم آوردن يک زندگي پرمعنا، الزام و مسئوليتي است که در قبال خويش داريم و خوشبختانه اين مهم در حيطهي امکان ماست وبا اين حال، رسيدن به خوشبختي براي خيليها در حکم يک غيرممکن شده است؛ انگار در ميان انبوه اتومبيلها در ترافيک سنگيني گرفتار آمدهايم، موتور اتومبيلمان کار ميکند، اما حرکتي در کار نيست. جمع کثيري از مردم در انکار خوشبختي حرف ميزنند، براي بسياري بيشتر زندگي جذابيتش را از دست داده و روزگار بيمعنا و بيمفهوم شده است. چرا چنين است؟
چرا مردم تسليم ميشوند؟ چرا مأيوس ميشوند؟ آنچه در اين کتاب ميخوانيد رسيدن به تصوير ذهني قدرتمند دربارهي خود است…
تفکر منفي مخرب است و ميتواند شما را به نوميدي سوق دهد، بايد احساس کنيد که انساني ارزشمند هستيد زيرا تصويري که هر کس از خود دارد و بهعبارتي، آنطور که خود را ميبيند، روي قضاوتي که از خويش و از دنيايش دارد تأثير ميگذارد. براي رسيدن به خلاقيت بايد فعاليت خود را دو چندان کنيد و واقع گرا باشيد…