در منطقه ای دست نخورده، شرکتی که نیروی فروش بیشتری دارد احتمالا سهم فروش بیشتری را در بازار خواهد داشت. زمانی که بازار تقسیم شود، شرکتی که سهم بیشتری دارد تجارت را در دست می گیرد و شرکت های کوچک را کنار می زند. شرکتی که بودجه بیشتری صرف تبلیغات کند، = ساختمان تحقیقات بزرگ تر، فروش بیشتر و... بیشتر را هم در اختیار خواهد داشت و جای تعجب ندارد که ثروتمند ثروتمندتر و ضعیف ضعیف تر شود. آیا در آینده جایی برای رقبای کوچک وجود دارد؟ البته که وجود دارد. دلیل نگارش این کتاب هم همین است. شرکت کوچکی که سهم کمتری در بازار دارد برای رسیدن به موفقیت باید شبیه رهبران این بازار عمل کند. چنین شرکت هایی باید اولین اصل جنگ را، که اصل قواست، به خاطر بسپارند؛ حال چه نظامی باشند و چه تجاری . ناپلئون می گوید: هنر جنگیدن با ارتشی ضعیف تر از نظر تعداد نیرو، همیشه مستلزم آن است که در زمان دفاع یا حمله نیروهای شما بیشتر از دشمن باشد.»
برای نقش آفرینی مؤثر در یک بازی ، نخست باید قوانین و اصول آن را یاد گرفت و بعد آن ها را فراموش کرد؛ یعنی باید بدون فکر کردن به قوانین، بازی کرد. این امر در تمام موارد مثل شرج، گلف یا جنگ بازاریابی صادق است. میانبرها تأثیری ندارند. شما باید با یادگیری قوانین شروع کنید و بعد برای فراموش کردن آن ها به اندازه کافی تمرین کنید، ا یک بازیکن ماهر تنیس به این فکر نمی کند که چگونه راکت را حین بازی نگه دارد یا مجموع ضربه های حریف را محاسبه کند، بلکه بر بازی بهتر از حریف خود تمرکز می کند. ا ژنرال بازاریابی آینده باید نخست اصول جنگ بازاریابی را بداند و بعد هنگام بازی آنها را فراموش کند.. یک ژنرال خردمند نباید بپرسد: «ما درگیر چه جنگی شده ایم و باید از چه اصولی استفاده کنیم؟