توضیحات
کمالگرایی با تمام آثار مثبتی که میتواند در مسیر پیشرفت شخصی به جا بگذارد، یکی از عمدهترین مشکلات دنیای امروز و دلیل انفعال بسیاری افراد بااستعداد است. کتاب خوب و بد کمال گرایی نوشتهی فردریک فانژه تمام ابعاد و جنبههای این رفتار را بررسی میکند و راههایی رهایی از کمالگرایی افراطی را نشان میدهد.
دربارهی کتاب خوب و بد کمالگرایی
پیشی گرفتن از خود و مدام رو به جلو حرکت کردن، کلید موفقیت است، اما زمانی میرسد که این میلِ سیریناپذیر برای بهتر و بهتر شدن، بهجای آنکه ما را به جلو براند، سد راه ما میشود. خطر تا آنجا پیش میرود که ما دیگر قادر به انجام کاری نخواهیم بود؛ چراکه ترس از شکست و کامل نبودن، دائماً ما را به عقب میراند. اینجاست که فردریک فانژه (Frédéric Fanget) کمک میکند تا جلوی این خطر بزرگ را بگیرد. او بهخوبی بر جوانب کمالگرایی آشناست و تمام دانش خود در روانپزشکی را به کار گرفته تا در کتاب خوب و بد کمالگرایی (Toujours mieux) به ما بگوید که چگونه کمالگرای متعادلتری باشیم.
اگر میخواهیم بدانیم چه زمانی کمالگرایی ما نیاز به درمان و پیشگیری دارد، باید به احساسی که در ما ایجاد میکند، توجه کنیم. زمانی که این ایدئالگرایی به احساس اضطراب و نگرانی، وسواس، کاهش اعتمادبهنفس و فشار روحی و روانی منجر شود، زنگ هشدار به صدا درمیآید. فردریک فانژه با تکیه بر سابقهی خود در درمان، نقطهی آغاز برای درمان را پیدا کرده و در اختیار مخاطبینِ کتابِ خوب و بد کمالگرایی قرار میدهد.
همهی ما در زندگی اهدافی را در سر میپرورانیم و خواستار تحقق آنها هستیم. در واقع، دستیابی به اهداف کوچک و بزرگی که در ذهن داریم، در میزان موفقیت و رضایت ما از زندگی موثر هستند. ما میخواهیم همیشه و همهجا موفق و چهبسا نفر اول باشیم. برای برخی از ما این خواسته، شبیه ندای درونی است که گاهی خود ما نیز از آن آگاه نیستیم، این صدا همواره در گوشمان زمزمه میکند که «همیشه بهترین باش». این صدا همچون نیروی محرکهای است که ما را ترغیب میکند از خودمان هم پیشی بگیریم، رؤیاهایمان را محقق کنیم و به موفقیت دست یابیم؛ از طرفی نیز موجب میشود که به فکر ارزیابی ارزشهای خود بیفتیم و بخواهیم آنها را به دیگران اثبات کنیم تا از این طریق به رضایت شخصی برسیم. این ندا همان کمالگرایی است که در جنبهی مثبتش میتواند عامل موفقیت شود و در جنبهی منفی خود، ما را از ورود به هر رقابتی منصرف کند؛ چراکه انفعال را به شکستِ احتمالی ترجیح میدهیم. از دید کمالگرایی، هر شکستی همچون ورشکستگی مطلق تلقی میشود. فرد کمالگرا همواره به خودش بهمثابهی انسانی خطاکار نگاه میکند که شایستهی بخشیده شدن نیست.
با این توضیحات تصویر روشنتری از کمالگرایی به دست آوردیم و احتمالاً لزوم مهارِ آن را بیش از پیش احساس کردیم. حال این سوال مطرح میشود که چگونه جنبهی مثبت کمالگرایی را حفظ کنیم و جنبهی منفی و سرکوبگرش را دور بیندازیم؟ فردریک فانژه کتاب خوب و بد کمالگرایی را به این هدف نگاشته تا به کمالگرایان نحوهی مدیریت اهداف واقعگرایانه و پذیرش نقاط ضعف و کمبودها را بیاموزد. او در نقش یک رواندرمانگر، شرایط مختلف را برایمان تحلیل و ریشهیابی میکند و سپس بستر تغییر را فراهم میسازد.
کتاب خوب و بد کمالگرایی در چهار بخش و دوازده فصل تنظیم شده است؛ بخش اول ماهیت کمالگرایی را توضیح میدهد و کمک میکند جنبهی مثبت و منفی آن را از یکدیگر تمییز دهیم. فردریک فانژه با مثالهایی که از بیماران خود میآورد، مطالبش را شفافسازی میکند. او همچنین با ارائهی جدولی از شیوهی صحیح کمالگرایی و شیوهی نادرست آن، به مخاطب کمک میکند تا متوجه شود در کدام دسته از کمالگرایان جای میگیرد؛ کمالگرایان افراطی یا کمالگرایان سازنده. نویسنده در بخش دوم، توجه ما را به سه فاکتور مهم که منشأ اصلی شکلگیری انتظارات کمالگرایانه هستند، جلب میکند: فاکتورهای خانوادگی، فاکتورهای محیطی و پیشزمینههای ژنتیکی و بیولوژیکی. کودک با وضع قوانین سعی میکند به فردی باارزش تبدیل شود. این قوانین بر پایهی سه مفهوم اصلی وضع میشوند؛ موفق شدن، دوست داشته شدن و تسلط کامل یافتن بر همه چیز. به این ترتیب، اگر کودک نتواند این انتظارات را برآورده کند سرخورده میشود. فردریک فانژه در این بخش، نقش تربیت والدین، تأثیر جامعهی مدرن و ژنتیک را بر شکلگیری این افکار توضیح میدهد.
بخشِ سومِ کتاب خوب و بد کمالگرایی، زاویه دیدش را اندکی وسیعتر میکند و سراغ موضوعی جذاب میرود: نقش کمالگراییِ ما بر دیگران! شاید فکر کنیم ایدئالیست بودن صرفاً خودمان را میآزارد، اما این نوع رفتار دیگران را نیز تحت فشار قرار میدهد. اینجاست که کمالگرایی ابعاد گستردهتری پیدا میکند و به روابط عاطفی ما، روابطمان با فرزندان و روابط کاریمان وارد میشود. فردریک فانژه در بخش آخر با عنوانِ «چگونه کمالگرای خوبی باشیم»، نسبت به فواید کمالگرایی آگاهیبخشی میکند. او بههیچوجه از ما نمیخواهد کمالگرایی را انکار کنیم و بهطور کامل کنار بگذاریم. نویسنده در این قسمت راهکاری را پیشنهاد میکند که حاصل صبوری و پشتکار است. ما با بهکارگیری این راهکار میتوانیم جسارت پیدا کنیم که حتی بهرغم مشکلات وارد عمل بشویم و بیشک نتایج پایدار آن را نیز مشاهده کنیم. راهکار پنجمرحلهای او از این قرار است: از دامهای کمالگرایی خودآگاه شوید، خودتان را «با عیب و نقص» تصور کنید، بهدنبال اهداف واقعی خود باشید، (واقعاً) خودتان باشید و برای لذت بردن زندگی کنید.
در نهایت میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که کمالگرایی هم میتواند نیروی محرکهای برای موفقیت و هم میتواند عاملی بازدارنده باشد. ما نمیتوانیم خودمان را کاملاً تغییر بدهیم، اما این کتاب نشانمان میدهد که چگونه کمالگرای خوبی باشیم. نشر شمعدونی این اثر را با ترجمهی محیا احمدیپور منتشر کرده است.
کتاب خوب و بد کمالگرایی برای چه کسانی مناسب است؟
آیا شما هم از تصورِ اینکه باید فردی بیعیبونقص باشید رنج میبرید و دچار انفعال شدهاید؟ این کتاب را به خود و هر کمالگرایی که سراغ دارید هدیه بدهید.
در بخشی از کتاب خوب و بد کمال گرایی میخوانیم
ژان پییر 35 سال دارد و به دلیل کمالگرایی افراطی بسیار مضطرب است. او معتقد است برای آنکه خیالش از بابت حقوق راحت باشد، باید تمام خواستههای رئیسش را برآورده کند. او در بخش تأسیسات مشغول به کار است. هر روز صبح، ساعت 7:30 دقیقه از منزل بیرون میرود و اغلب، 9 شب باز میگردد. او دو کودک خردسال نیز دارد و همسرش هم مدام از او شکایت میکند. ژان پییر مدام مشغول کار است و نمیداند چگونه باید از این وضعیت رهایی یابد. از طرفی هم نگران رابطهی زناشوییشان است. در نهایت، او و همسرش با هم تصمیم گرفتند که دو ساعت در هفته را از نظافتچی کمک بگیرند. به این ترتیب، آنها میتوانند زمانی را هم به خودشان اختصاص بدهند، بدون هیچ اجبار و تحمیلی؛ و فعالیتهایی را که برای هر دو لذتبخش است، انتخاب کنند. ژان پییر فکر میکند که یک شام دو نفره در رستوران یا رفتن به سینما عالی است. اما برایم تعریف میکند: «همیشه این احتمال وجود دارد که رئیسم دقیقهی آخر کاری از من بخواهد و چون نمیتوانم پاسخ منفی بدهم، بنابراین به قراری که ساعت 7 عصر با همسرم دارم، نمیرسم.» پس از گفتوگوهای پیاپی، در نهایت ژان پییر متوجه شد که در کارش دچار افراط شده است. احتمالاً رئیسش هم درک میکند که او یک بار در ماه میتواند ساعت 6 عصر کارش را تعطیل کند، زیرا ژان پییر همیشه قبل از رفتن کارهایش را به اتمام میرساند. اما او هرگز شانسش را امتحان نکرده است، زیرا هرگز جرأت نمیکند از رئیسش چنین درخواستی داشته باشد. از آنجایی که عادت به نه گفتن ندارد، فکر میکند چنین کاری ممکن نیست.