ساختار کتاب بازاریابی و زندگی با خاطره
"بازاریابی و زندگی با خاطره" حاوی 5 فصل است:
فصل اول: برشی از زندگیام
فصل دوم: یاد یار سفرکرده
فصل سوم: نکتههای بازاریابی
فصل چهارم: مناسبتها
فصل پنجم: جدّی نگیرید؛ درددل است
فصل اول: برشی از زندگیام
11 سال پیش 13844)، در نخستین کتابم "مدیریت فروش و فروش حضوری با نگرش بازار ایران"، کوتاه و گزیده از خودم نوشتم که از 12 سالگی با فروش عکس و پوستر در کوچه و خیابان، شغل شریف فروشندگی را شروع کردم. در این کتاب که پیش رویتان است یعنی "بازاریابی و زندگی با خاطره"، با توضیحات ریز و جزئی از خاطرهی فروشندگیام به تفصیل نوشتهام.
خاطرم میآید که قبلاً نیز در کتاب دیگرم با عنوان "دلگفتهها و دلنوشتههای معلم بازاریابی( "سال 1388)، از خاطرات "دورهی فروشندگی و ویزیتوریام" نوشتم؛ واقعیتی که جوانان بویژه دانشجویان علاقهمند به "بازاریابی" را برانگیخت فراتر از "دانشگاه علم"، حضور پررنگی در "دانشگاه بازار" داشته باشند.
خشنودم از آنکه اکنون بسیاری از این جوانان در گرایشهای متنوع مدیریت و MBA با افتخار عنوان میکنند حتماً برای "تجربه کردن"، باید ویزیتوری کرد، خیابانها و کف بازار را "گز" کرد، چرا که هم آموختههای "دانشگاه علم" را میتوانند به محک تجربه زنند، و هم با یادگیریهای "تازه" و "نو"، وارد کلاس درس و دانشگاه میشوند.
در برشی از زندگیام یعنی همین فصل از کتاب، کوشیدهام فراتر از تجربیات بازاریابی و فروش، دربارهی خانوادهام، فرزندانم، والدینم، روستایم، دوستانم، معلمهایم، همکارانم، و علائقم بنویسم با این امید که همچنان سلیقهی جوانان را تأمین کند از آن رو که "دنیای بازاریابی و فروش" را دنیای عشق و عاطفه و دلبستگیها بدانند.
با این همه، خودم از عزیزان و بزرگانی آموختهام، هم در عمل، هم در نظر. این بزرگان و عزیزان به سرای جاودانه شتافتهاند؛ شایسته بود نامی از آنان در این کتاب - بازاریابی و زندگی با خاطره - باشد.
فصل دوم: یاد یار سفرکرده
عنوان دومین فصل این کتاب، یاد یار سفرکرده است. از مجتبی کاشانی نوشتهام که مدیریت فیلسوفانه و عاشقانه داشت، از نلسون ماندلا که عالم عامل عاشق بود، از دوست عزیزم دکتر وفا غفاریان، استاد استراتژی ایران که در کمال بزرگی، بیادعا بر زمین پای مینهاد و آسمانی شد. از دکتر داور ونوس، استاد بزرگ بازاریابی ایران نوشتم که به تمامی در خدمت پرورش دانشجویانی بود که هماینک بسیاری از آنان سکاندار جامعهی علمی کشور در حوزهی بازاریابی هستند. همچنین از بیژن پاکزاد، طراح جهانی لباس، عطر، و جواهرات نوشتم که فرصتیاب جهانی بود.
چنین نگاهی به "یاد یاران سفرکرده"، مرا بر آن داشت که برخی نکتههای بازاریابی را در خلال سایر رویدادها بنویسم و شد فصل سوم این کتاب.
فصل سوم: نکتههای بازاریابی
وقایع، رویدادها، و اتفاقات سببساز شدند تا موضوعی را پرورش دهم که برای "بازاریابی" و فعالیتهای بازاریابی سودمند است نظیر "تعادل" و بسیاری از موضوعات ریز و درشت زندگی کنونی نظیر اینکه وایبر خوب است یا بد، پیامکهای تبلیغاتی خوب است یا بد، و...
پرسشهایی را مطرح کردهام که با زندگی روزمرهمان پیوند دارد نظیر اینکه کاسب کیست؟، چگونه میتوان از "شاگرد مغازه" به مدیری خوشفکر تبدیل شد؟، چه ابزارهایی میتواند برای کسبوکارها در پیچ تند جادهها و بحرانها، یار و یاور باشد؟، و بسیاری نکات ریز و ظرافتهای کسبوکاری دیگر.
مناسبتها بخشی دیگر از رویدادها و خاطرههای زندگیمان هستند که فصل جداگانهای را به خود اختصاص دادهاند.
فصل چهارم: مناسبتها
آغازین مطالب این فصل با "پیامکها" برای شروع سال نو، روز مادر، و روز معلم شروع میشود و به مرور با موضوعات جهانی و اجتماعیتری پیوند میخورد نظیر "چالش سطل آب یخ" که در دنیا کمپینهای فراوانی در مورد آن برپا شد، و یا ویروس ابولا که توجه جهانیان را به این بیماری معطوف کرد. از هر یک از این موضوعات میتوان درسهایی برای بازاریابی آموخت.
من دانشجو و معلمم و از هر رویداد جهانی، ملی، محلی، بهرهی خودم را میبرم و آن برانگیختن توجه مخاطبم، خوانندهی آثارم، و علاقهمندان و اهالی بازاریابی است برای آنکه پیامم را منتقل کنم. از این رو فصل نهایی این کتاب عنوانی دلی دارد نظیر همهی آنچه از ابتدای کتاب تاکنون خواندهاید.
فصل پنجم: جدّی نگیرید؛ درددل است
"یک وداع باشکوه با مارکز"، نخستین مطلب این فصل است که اشارهای دارد به دستوپنجه نرم کردن گابریل گارسیا مارکز، نویسندهی سرشناس امریکای لاتین، با سرطان و چه باشکوه در این اوج بیماری، زندگی را میسراید و به شیواترین و رساترین بیان میگوید: اگر بدانم این دقایق، آخرین دقایقی هستند که شما را خواهم دید، به شما خواهم گفت که جملهی دوستت دارم را بارها و بارها به زبان بیاورید و فرض نکنید که طرف مقابل از این علم آگاه است.