توضیحات
تصور کنید که دانشجوی رشتهی ادبیات نمایشی هستید و الآن مجبور شدهاید بهعنوان رانندهی اسنپ کسب درآمد داشته باشید. یا مثلاً رشتهی تحصیلیتان را دوست داشتهاید و با هزار امید و آرزو آن را انتخاب کرده بودید اما حالا کاری غیرمرتبط با آن انجام میدهید تا بتوانید درآمد اندکی را به دست آورید. شاید هم با وجود تمام مشکلات، کاری مرتبط با رشتهی تحصیلیتان را انتخاب کردهاید اما مدام درجا میزنید و هنوز به آن سطح از موفقیت که مدّنظرتان بوده، نرسیدهاید. مثلاً دلتان میخواسته نویسنده شوید اما حالا مدتیست که مغزتان به اصطلاح «قفل کرده» و نمیتوانید نوشتن را ادامه دهید. اما چه میشود که چنین اتفاقاتی رخ میدهد؟ چرا با وجود تمام سختیهای راه برخی موفقتر عمل میکنند و برخی دیگر مدام درجا میزنند و یکنواختی زندگی گریبانشان را میگیرد؟
محمدحسن شهسواری در کتاب داستان خلاقیت میگوید که در دو دههی اخیر عمرش، در هر جایی که نشانی از خلاقیت بوده، پرسه زده؛ از فلسفه و علوم شناختی گرفته، تا فیزیک، اسطورهشناسی، تاریخ، عرفان و کلام، حکمت اشراق، روانشناسی و زیستشناسی، جامعهشناسی، دراماتورژی، علوم و دانشهای دیگر. به همین دلیل وی ادعا میکند که این کتاب، در حکم نتیجهی پرسهزنیهای یک کارشناس در عوامل مؤثر در خلاقیت و موانع استمرار آن است. شهسواری به خوانندگان خود پیشنهاد میکند که کتابش را بهآرامی بخوانند و گول ظاهر ساده و روانش را نخورند. او میگوید از تمام تجربهی سی سال حرفهای نویسندگیاش استفاده کرده تا کتاب «داستان خلاقیت» کتابی جذاب و خوشخوان باشد؛ اما، بنا به ماهیت پرسهزن کتاب، بهترین راه بهرهبردن از آن آهسته خواندنش است.
نویسنده برای مثال از حرفهی نویسندگی میگوید. اینکه جوانان بسیاری به او مراجعه کرده و سؤالاتی را مطرح میکنند که شاید پاسخ همهی آنها تنها در مشکلات مربوط به عدم خلاقیت باشد. به ادعای او ندانستن و درست ندانستن عناصر داستان و تکنیکهای نویسندگی، جزو موانع نوشتناند. تکنیکهای نوشتن شاید تنها ده درصد از لوازم مورد نیاز برای نویسندگی باشند و بنابراین ندانستنشان هم میشود ده درصد از موانع نوشتن. در بدترین حالت تنها شش ماه زمان برای فراگیری بخش تئوریک تکنیکها کافیست، اما برای به کار بستنشان، که به آن مهارت میگوییم، یک عمر هم کافی نیست. مهارت امری نسبیست و با تمرین به دست میآید. پس لازم نیست خیلی نگران آن بخش باشید.
اما در کتاب داستان خلاقیت میخوانید در سایر حوزههایی که به خلاقیت نیاز دارند هم کمابیش همینطور است. موانع واقعی خلاقیت چیزهای هولناک دیگری هستند که همانها مانع کسب مهارتاند و البته جالب است بدانید که نداشتن مهارت خودش معلول نبودِ همان نیروهاست. یعنی نداشتن مهارت مانع اول خلاقیت نیست؛ معلولِ نبود چیزهای دیگر است، اما متأسفانه در کمتر جایی در مورد این نیروها صحبت شده. در این دور باطل، موانع خلاقیت به معنای واقعی از سر راه برداشته نمیشوند. اما مقصر کیست؟ و چطور میتوان با صحبت کردن از این نیروهای مؤثر، موانع را از سر راه برداشت؟ آیا نمیتوان اهمالکاری و تنبلی را بهعنوان عاملی پررنگ در این زمینه در نظر گرفت؟
محمدحسن شهسواری کتاب داستان خلاقیت را در سه بخش اصلی به رشتهی تحریر درآورده که سرفصلهای آن شامل عناوینی چون «حرف های خطرناکِ هلاک آور»، «عالی جناب عشق»، «نشانه ها، حال ها و مقام ها»، «دریافت و درک نور آفریده ی مثالی»، «حرکت و اتصال به آفریده ی مثالی» و «حرف های خطرناکِ هلاک آور» میشود. سه بخش اصلی کتاب را مبانی مربوط به ذهن، قلب و روان آدمی تشکیل میدهند، همانطور که شهسواری دوست داشته آنها را بنامد. از نظر او، این سه هستند که در شکلگیری و بروز خلاقیت در انسان نقش اساسی را ایفا میکنند.