نگارنده در این کتاب به شرح ده عامل برای ناکارآمدی و شکست در بازاریابی پرداخته که بدینقرار است:
شرکتها به مقدار کافی بازارگرا و مشتریمدار نیستند؛
شرکتها مشتریان هدف خود را به طور کامل درک نمیکنند؛
شرکتها به تعریف بهتر رقبا و تحت نظر قراردادن آنها نیاز دارند؛
شرکتها روابط خویش با ذینفعهایشان را به شیوهی مناسبی اداره نمیکنند؛
شرکتها در پیدا کردن فرصتهای جدید عملکرد مطلوبی ندارند؛
فرایند برنامهریزی بازاریابی شرکتها از بخش نیست؛
خط مشیهای کالاها و خدمات شرکتها نیاز به کنترل بیشتری دارد؛
مهارتهای ایجاد نام تجاری و ارتباطات شرکتها ضعیف است؛
شرکتها برای اجرای اثربخش و کارای بازاریابی به خوبی سازماندهی نشدهاند؛
شرکتها حداکثر استفاده از فنآوریهای جدید نمینمایند.
به اعتقاد نگارنده: کار بازاریابی فقط نباید فروش کالا باشد بلکه ایجاد محصولاتی است که نیاز به فعالیت فروش زیادی ندارند. کارکنان بازاریابی نیاز به مهارتهای شناسایی فرصتها و توسعه و اجرای طرحهایی دارند که موجب موفقیت در بازار میشود. من میخواهیم بازاریابی نقش اصلی خود را که به حرکت درآوردن راهبرد کسب و کار است ایفا نماید. وی در پایان کتاب راهکارهایی را برای بازاریابی اثربخش ذکر کرده که برخی از آنها بدین شرح است: شرکتها، بازارهای خود را تقسیمبندی نمایند، بهترین بخشها را انتخاب کنند و جایگاه متسحکمی را در هر یک از بخشهای منتخب توسعه دهند، شرکتها باید رقبای عمدهی خود و نقاط قوت و ضعف آن را بشناسند، شرکتها باید کنترل قوی را برآمیخته کالاها و خدمات خود اعمال نمایند، شرکتها باید با بهرهبرداری از موثرترین و کارآفرین ابزارهای ارتباطی و تشویقی و ترغیبی نامهای تجاری قوی را ایجاد کنند، شرکتها باید در بین معاونتهای مختلف خود، رهبری بازاریابی و رویهی کار گروهی را ایجاد نمایند.