هر عصر و زمانه ای داستانهای خاص خود را میطلبد ک به ویژه انها که فرهنگ وبستر چنین تعریفشان می کند
داستان هایی که حقیقتی سودمند را تقویت میکنند.
این کتاب کوچک ، داستنای قوی و بکر ،داستانی مه یکی از سودمند ترین حقایق را آشکار می سازد بر ما عرضه می کند. شاید داستان ، ظریفترین صورت برای بیان این حقایق باشد. زیرا در سادگی کودکانه داستان می توانیم ا سادگی کودکانه ذهن نیمه هشیارمان، به طور مستقیم رابطه برقرار کنیم، و در زندگیمان دگر گونیهای مثبت فراوان و عظیم بیافرینیم.
توضیحات :
روزگاری جوانی هوشمند میزیست که می خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمیرفت.در این فکر و رؤیا بود که به کار جدیدی دست بزند و تنگناهای مالیاش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.او میخواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.بارها تصمیم گرفته بود از کارش استعفا دهد اما نمی توانست، گویی شهامتی که درگذشته او را برای رسیدن به خواستههایش یاری میداد از دست داده بود.