فیلیپ کاتلر در مقدمه کتاب «پیتر دراکر و بازاریابی: درسهایی از متنفذترین متفکر عرصه کسب وکار» می نویسد: بیل کوهن، با جمعآوری دستنوشته های پیتر دراکر و تلفیق آنها با افکار او، خدمت بسیار ارزشمندی کرده است؛ کاری که قبلا هرگز انجام نشده بود.
پیتر دراکر رساله منظمی درباره بازاریابی ننوشته است، اما وقتی او راجع به اهداف مشتری محور یک شرکت، نقش سودها و رهبری، اهمیت اساسی نوآوری و کارآفرینی و شناسایی و بررسی فرصتها و مسائلی از این دست صحبت میکرد، به بازاریابی می اندیشید. ما این مهم را مدیون بیل کوهن هستیم؛ همان کسی که دیدگاه های دراکر درباره همه جنبه های بازاریابی را جمع آوری و در قالب 25 فصل در این کتاب عرضه کرد. بیل زیر نظر دراکر تحصیل و مطالعه کرده و داستانهای بسیاری را روایت میکند که تفکرات تجاری خوب و بد پیتر دراکر را به تصویر میکشد.
در نتیجه، بیل نه تنها دیدگاههای دراکر را در این کتاب توصیف میکند، بلکه مصادیق و نمونه هایی عالی از مشاهدات و تجربیات شخصی خود را ارائه میکند که به خوبی بیانگر طرز تفکر پیتر دراکر است. بخشی از کتاب را که از زبان خود بیل کوهن نگاشته شده، میخوانیم:
وقتی من دانشجوی پیتر دراکر بودم، میشنیدم که چیزهای عجیبی میگفت. اما یکی از عجیبترین گفته های او، همان بود که میگفت هدف از کسب وکار، تولید سود و سودآوری نیست. فکر میکنم بسیاری از همکلاسی هایم در درس دراکر نیز با من موافق بودند. در واقع، تا قبل از دراکر، بر این باور بودند که هدف اساسی از یک کسب وکار پول درآوردن و به عبارت دیگر، سودآوری است. باور به این نتیجه گیری متفاوت، برای همه عجیب بود. کسب وکار شما هر چه باشد، تا آنجا که ممکن است هدف باید کسب سود باشد.
اگر ایده سودآوری بهعنوان هدف یک کسب وکار را بپذیرید، بخش دوم نیز به طور طبیعی در پی آن می آید. ممکن است این ایده و هدف حتی برای بسیاری با ارزش باشد. تا آنجا که بتوان گفته معروف مایکل داگلاس در نقش گوردون کگو در فیلم «وال استریت» را بار دیگر به زبان آورد که «طمع خوب است.» حتی امروزه از نظر بسیاری از مردم، طمع یا حداکثر ساختن سود هدف و تجویزی است صحیح برای موفقیت کسب وکار، حتی اگر از منظر اخلاقی خوب نباشد. بنابراین ما گاهی با یک دوگانگی بین «اخلاق کسب وکار» و «اخلاق شخصی» مواجه میشویم؛ یک دوگانگی که پیتر دراکر آشکارش ساخت. حرف گوردون خیلی دور نیست. همان طور که دراکر اغلب میگفت، «هر آنچه را هر کس میشناسد و میداند معمولا خطا است.» دراکر به ما میگفت که سود، هدف کسبوکار نیست و اینکه مفهوم حداکثر ساختن سود نه تنها بیمعنا، بلکه خطرناک است. اما او میگفت تفاوتی ندارد که هیات مدیره پر از فرشتگان بالدار باشد یا نباشد.
اعضای هیات مدیره باید هنوز با این حقیقت چالش داشته باشند که سودآوری کسب وکار را ضمانت کنند، اما نه ضرورتا حداکثرسازی سود را. این تناقض بین حداکثرسازی سود و سودآوری را باید همه بازاریابان درک کنند. دراکر توضیح میداد که منبع و منشأ این سردرگمی آن بود که بسیاری از اقتصاددانان حداکثرسازی سود را یک قضیه اساسی بهشمار می آوردند. روش ساده دیگر، بیان این مطلب است که یک تاجر ارزان بخرد و گران بفروشد. اما همان طور که دراکر به سرعت پاسخ داده است، این تجویز ساده به سختی قادر است دلیل موفقیت یا شکست هر کسبوکاری را توضیح دهد. اگر به مشکلاتی که بسیاری از کسب وکارهای امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند نگاهی بیندازیم و به بسیاری از ناکامی هایی که قبلا رخ داده توجه کنیم، مشخص میشود ارزان خریدن و گران فروختن به سختی میتواند دلیل ناکامی این کسب وکارها را توضیح دهد.
حداکثر ساختن سود به این معنا است که شما میتوانید هر کسب وکاری را به سادگی و از طریق افزایش قیمتها و ایجاد تفاوتی بیشتر بین درآمدها و هزینه ها، از شکست نجات دهید. به زبان ساده، باید حاشیه سود را حفظ کنید. در حقیقت، همانطور که هزینه های اداره و گرداندن کسب وکار افزایش می یابد، سریعترین و ساده انگارترین پاسخ بسیاری از کسب وکارها به این افزایش هزینه ها، انتقال راحت آن به مصرف کنندگان است. اما آنها باز هم شکست میخورند یا اینکه موفق میشوند، ولی مستقل از روش افزایش قیمتها و انتقال هر افزایشی در هزینه ها به مصرف کننده نهایی؛ چرا که این کار عامل تعیین کننده نیست. اخیرا شنیدم که یک رستوران محلی به دلیل افزایش هزینه های تولید ورشکسته شده است. در حالی که رستورانهای دیگر در همان منطقه، ضمن حفظ همان سهم بازار قبلی خود، شکست نخورده اند. در حقیقت، برخی به سختی تلاش کردند و حتی با وجود همان افزایش هزینه های مواد اولیه اساسی، موفق شدند فروش خود را افزایش دهند.
فهرست:
بخش اول :سیطره بازاریابی
بخش دوم :نوآوری و کارآفرینی
بخش سوم:استراتژی بازاریابی دراکر
بخش چهارم:معرفی خدمت و کالای جدید
بخش پنجم:بینش بازاریابی خاص دراکر
یادداشت ها