نسل جدید ترغیب گران پنهان
اولین باری که تصمیم گرفتم این کتاب را در دنباله کتاب قبلی ام - خریدشناسی - بنویسم، جهان همچنان در حال احیای پس از سقوط آزاد اقتصادی بود. با خودم می گفتم، در زمانی که بیشتر کیف های پول و کیف های دستی مان یا خالی اند یا زیپ هایشان بسته است، آیا واقعا کسی می خواهد کتابی درباره برندها و محصولات بخواند؟ بعد این موضوع به ذهنم رسید: آیا واقعا زمان بهتری برای نوشتن کتابی وجود دارد که افشا می کند شرکتها چگونه با فریب و اغوا ما را به خرید اقلام غیرضروری ترغیب می کنند؟
در سال 1957، خبرنگاری به نام ونس پکارد کتاب ترغیب گران پنهان را نوشت، کتابی که ترفندها و شگردهای روان شناختی ای را افشا می کرد که شرکتها و بازاریابان و تبلیغ کنندگانشان برای دستکاری ذهن افراد و ترغیب آنها به خرید به کار می بردند. این کتاب شگفت آور، نوآورانه و جنجالی بود. و بازاریابی در آن زمان به هیچ وجه با وسعت بازاریابی و تبلیغات در جهان امروز قابل مقایسه نبود.
تقریبا شش دهه بعد، کسب و کارها، بازاریابان، تبلیغ کنندگان و خرده فروشان ماهرتر، باهوش تر و خبیث تر شده اند. امروزه، به لطف تمام ابزارها و فناوری های جدیدی که آنها در اختیار دارند و تمام تحقیقات جدید در حوزه های رفتار مصرف کننده، روان شناسی شناختی و علوم اعصاب ، شرکت ها خیلی بیشتر از آن چیزی که ونس پکارد می توانست تصور کند، درباره عوامل تحریک ما می دانند. آنها مغزهایمان را اسکن می کنند و از عمیق ترین ترسها، رؤیاها، آسیب پذیری ها و تمایلات ناخودآگاهمان پرده برمی دارند. آنها ردپای دیجیتالی ای را دنبال می کنند که در هر بار کشیدن کارتمان در یک داروخانه، پرداخت با کارت اعتباری، یا مشاهده یک محصول در فضای برخط از خود به جا می گذاریم و سپس از آن اطلاعات برای هدف قرار دادن ما با پیشنهادهایی متناسب با ویژگیهای روان شناختی منحصر به فردمان استفاده می کنند. آنها اطلاعات را از رایانه ها، گوشی های تلفن همراه و حتی نیمرخ های فیسبوک مان می دزدند و آنها را در الگوریتم های پیچیده شان اجرا می کنند تا پیش بینی کنند ما چه کسی هستیم و ممکن است چه چیزهایی بخریم.