کتاب رهایی از نشخوار فکری اثری علمی است که به بررسی یکی از رایجترین مشکلات روانشناختی، یعنی درگیرشدن ذهن با افکار منفی و تکرارشونده، میپردازد. سوزان نولن هوکسما، نویسندهی کتاب، با رویکردی پژوهشمحور و با استفاده از مثالهای ملموس از زندگی روزمره، نشخوار فکری را تعریف کرده و پیامدهای آن را شرح داده است. کتاب ساختاری مرحلهای دارد؛ ابتدا نشخوار فکری و انواع آن را معرفی میکند، سپس به بررسی علل و عوامل زمینهساز (بهویژه در زنان) میپردازد و در ادامه، راهبردهایی برای قطع این چرخهی ذهنی و بازیابی سلامت روان ارائه میدهد.
سوزان نولن هوکسما با استناد به مطالعات طولی و تجربی، نشان داده است که نشخوار فکری نهتنها باعث تشدید افسردگی و اضطراب میشود، بلکه روابط اجتماعی و عملکرد روزمره را نیز مختل میکند. کتاب رهایی از نشخوار فکری با زبانی روشن و با بهرهگیری از روایتهای واقعی، تلاش کرده است تا خواننده را با ابعاد مختلف این مشکل و راههای مقابله با آن آشنا کند.
خلاصه کتاب رهایی از نشخوار فکری
کتاب رهایی از نشخوار فکری با تعریف نشخوار فکری آغاز میشود و نشان میدهد که چگونه این پدیده ذهن را درگیر افکار منفی و تکراری میکند. نویسنده توضیح داده است که نشخوار فکری میتواند به شکلهای مختلفی بروز کند: از نشخوار خشمبرانگیز و علتیابانه تا نشخوار آشفتهساز. در بخشهای ابتدایی، با مثالهایی از زندگی زنان و مردان، نشان داده شده که چگونه رویدادهای روزمره یا بحرانهای بزرگْ ذهن را به دام این افکار میاندازند و فرد را از عملکرد عادی بازمیدارند. سپس کتاب به بررسی تفاوتهای جنسیتی در نشخوار فکری میپردازد و تأکید میکند که زنان به دلایل زیستی، اجتماعی و روانشناختی، بیش از مردان در معرض این مشکل قرار دارند.
پژوهشهای سوزان نولن هوکسما نشان داده که نشخوار فکری یکی از عوامل مهم افسردگی در زنان است و میتواند به تشدید اضطراب، کاهش انگیزه و حتی اختلال در روابط اجتماعی منجر شود. در ادامه، نویسنده باتکیهبر پژوهشهای تجربی، اثرات مخرب نشخوار فکری را بر سلامت روان، تصمیمگیری و حل مسئله بررسی کرده است. مثالهایی از زندگی واقعی، مانند تجربهی سوگ، شکست شغلی یا اختلافات خانوادگی، نشان میدهد که چگونه نشخوار فکری میتواند فرد را به ورطهی ناامیدی و درماندگی بکشاند. کتاب همچنین تفاوت نشخوار فکری با نگرانی، وسواس و ژرفاندیشی را روشن کرده و هشدار داده است که نشخوار فکری نهتنها کمکی به حل مشکلات نمیکند، بلکه دیدگاه فرد را به گذشته، حال و آینده منفیتر میکند.
در بخشهای بعدی، راهبردهایی برای رهایی از نشخوار فکری ارائه شده است. این راهبردها شامل قطع زنجیرهی افکار، کسب چشماندازی جدید و پیشگیری از بازگشت به چرخهی نشخوار هستند. سوزان نولن هوکسما تأکید کرده است که با تمرین و بهکارگیری این راهکارها، میتوان بهتدریج از دام نشخوار فکری رها شد و کیفیت زندگی را بهبود بخشید.
چرا باید کتاب رهایی از نشخوار فکری را بخوانیم؟
این کتاب باتکیهبر پژوهشهای علمی و مثالهای واقعی، نشخوار فکری را از زوایای مختلف بررسی کرده و راهکارهایی عملی برای مقابله با آن ارائه داده است. ویژگی شاخص کتاب پرداختن به تفاوتهای فردی و جنسیتی در تجربهی نشخوار فکری و تأثیر آن بر سلامت روان است. خواننده با مطالعهی این اثر، نهتنها نشخوار فکری را بهتر میشناسد، بلکه میآموزد چگونه با شناسایی الگوهای ذهنی خود، از چرخهی افکار منفی فاصله بگیرد و بهسمت زندگی سالمتر و رضایتبخشتر حرکت کند. همچنین کتاب با ارائهی پرسشنامهها و تمرینهای کاربردی، امکان خودارزیابی و تمرین راهبردهای مقابلهای را فراهم آورده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که با افکار منفی و تکرارشونده، اضطراب، افسردگی یا مشکل در تصمیمگیری و روابط اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. همچنین برای افرادی که بهدنبال درک بهتر سازوکار ذهن و راههای بهبود سلامت روان هستند، مناسب است.
درباره سوزان نولن هوکسما
سوزان کی نولن هوکسما (۲۲ مه ۱۹۵۹ ـ ۲ ژانویهی ۲۰۱۳) استاد روانشناسی در دانشگاه ییل بود. پژوهشهای او بر راهبردهای تنظیم هیجان و ارتباط آن با آسیبپذیری افراد در برابر افسردگی تمرکز داشت. بخش مهمی از کار او به بررسی پدیدهای اختصاص داشت که آن را نشخوار فکری مینامید؛ حالتی که در آن فرد افکار و احساسات منفی را بارها در ذهن خود تکرار میکند. نولن هوکسما همچنین تفاوتهای جنسیتی در افسردگی را مورد مطالعه قرار داد. او از نخستین کسانی بود که مفهوم نشخوار فکری را وارد روانشناسی بالینی کرد و از آن زمان تاکنون، این مفهوم بهعنوان یکی از مهمترین عوامل شناختی خطر برای بروز افسردگی شناخته میشود.
سوزان نولن هوکسما در شهر اسپرینگفیلد ایالت ایلینوی به دنیا آمد. او در دانشگاه ییل در رشتهی روانشناسی تحصیل کرد و در سال ۱۹۸۲ با رتبهی عالی فارغالتحصیل شد. سپس تحصیلات خود را در دانشگاه پنسیلوانیا ادامه داد و در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ بهترتیب مدرک کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی بالینی گرفت. پژوهشهای دوران دانشجوییاش بر عوامل مؤثر بر افسردگی در کودکان و نوجوانان متمرکز بود.
او در دانشگاه ییل سرپرستی برنامهی پژوهشی افسردگی و شناخت را بر عهده داشت. تمرکز اصلی این گروه پژوهشی بر مطالعهی افسردگی بود، اما پژوهشهایی دربارهی اختلال اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی و سایر اختلالهای خلقی نیز انجام میدادند.
او از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۵ عضو هیئتعلمی دانشگاه استنفورد بود و در سال ۱۹۹۳ به مرتبهی دانشیاری دائم رسید. سپس به دانشگاه میشیگان پیوست و در آنجا به مقام استادی رسید و ریاست مؤسسهی پژوهش در زمینهی زنان و جنسیت را بر عهده گرفت. از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴ استاد تمام در بخش شخصیتشناسی دانشگاه میشیگان بود و از سال ۲۰۰۴ تا هنگام درگذشتش در سال ۲۰۱۳، در دانشگاه ییل بهعنوان استاد و پژوهشگر فعالیت کرد و ریاست برنامهی افسردگی و شناخت این دانشگاه را بر عهده داشت.